روزهای تعطیل خوش نگذشت. برادرم در محل کارش به مشکل خورده و طلبی دارد که وصول نمی شود در حد سیصد میلیون و اعصاب ما را بهم ریخت. مبلغ زیادی است پول بیش از یک سال کار است. برکه هم کوتاه آمد و کمی باهاش بازی کردم و یک چیزهایی براش خریدم. کمی شیطنت کرد و دایی دایی به ناف من بست اما چون بی اندازه دوستش دارم هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. شب با وعده رفتن به شمال دل کند و رفت اگر نه دوست داشت بماند پیش ما. باقی تعطیلی به خواندن آلمانی گذشت و کمی هم کتاب. مقاله سوم مخمل هم چاپ شده یا قبول شده و به زودی دفاع خواهد کرد. خیلی زحمت این درس را کشید و رساله اش به نظرم با تغییراتی قابلیت کتاب شدن را دارد. دو روز پیش هم محمد محمدعلی فوت کرد. یکی دو باری او را دیده ام. به جز برهنه در باد اثر قابل اعتنایی ندارد که نام ببرم. اما همین یکی از کتابهای خوب دوران معاصر است باقی کتابهایش به نظرم چنگی به دل نمی زنند. بخوانید, ...ادامه مطلب
این روزها اداره زودتر آغاز می شود. پنج شصبح بیدار می شوم با بدبختی و شش، شش و ربع می زنم بیرون. زود می رسم سر کار. کمی بدنم کم آورده است و مداوم خسته ام. هم به این دلیل که در راهم و هم به دلیل مشغولیت ذهنی. کرایه خانه ها بسیار زیاد شده است و ممکن است مجبور شوم جا را عوض کنم. البته اگر جایی گیر بیاورم. چون به دلیل خرید خانه کسری بودجه دارم. خلاصه اینکه باید ببینم چه می شود. خود این خانه هم باوجودی که کارهایش را انجام داده ام اما سندی در کار نیست فعلا. گویا پایان کار هنوز داده نشده است و فعلا سندی در کار نیست. به مادرم می گویم شانس اوردیم سرمان کلاه نگذاشتند چون اصلا ما در این موارد تحقیق نکردیم. البته که ضرر نکردم و شاید فکر نکردن به این چیزها به نفع من هم شده باشد اما خب به هر حال در اینکه به آن فکر نکرده ایم و یک تحقیق مختصر نکرده ایم محل اشکال است. مثلا درس خوانده ام عقلم به این چیزها نرسید. بخوانید, ...ادامه مطلب
خوانده م که بعضی انتقاد کرده ند که چرا شما از واژه های نظامی برای پرستارها و کادر درمانی استفاده می کنید که این ها سربازان وطن هستند و خط مقدم مبارزه والخ. گله ای نارواست. بسیار می توان از استعاره های, ...ادامه مطلب
هوا در تهران به شدت سرد شده است. میخواستم بروم به استخر اما فکر کنم نروم بهتر باشد. ممکن است سرما بخورم. پنج شنبه اولین جلسه زبانم برگزار شد. تمام همکلاسی هایم زیر هجده سال دارم و ایشان را که دیدم، فه, ...ادامه مطلب
شنبه صبح زود بیدار شدم به قصد رفتن به دانشگاه. باران تندی میبارید و هوا قشنگ و تمیز شده بود. قصدم کلاس استاد الوانی بود. وقتی هب دانشگاه رسیدم، پاک خیس و تلیس شده بودم. از استاد که مرد مسن و موقری بو, ...ادامه مطلب
از کلاسهای حضرت استاد رحمان سرشت، بسیار لذت میبرم، هم به دلیل منش ایشان هم به این دلیل که ایشان در حوزه مدیریت دانشمند هستند و البته نویسنده ای توانا از ایشان جز درس مدیریت، درس زندگی هم آموخته م و ای, ...ادامه مطلب
محمد محمدعلی (1327-تهران)1- بازنشستگی، 1366/ منیرو روانیپور (1333-بوشهر)2-کنیرو، 1367محمدرضا صفدری (1332-بوشهر)3-سیاسنبو، 1368اصغر عبداللهی (1334-اهواز)4-سایبانی از حصیر، 1369اصغر الهی (1323 مشهد-139, ...ادامه مطلب
ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قفل آن را بشکن در آن را بگشای و برون آی از این دخمه ی ظلمانی نگشایی گل من خویش را حبس در آن خواهی کرد همدم جهل در آن خواهی شد همدم دانش و دانایی محدوده ی خویش و در این ویرانی همچنان تنگ نظر می مانی هر کسی در قفس ذهن, ...ادامه مطلب
امروز به سمت مسجد ایاصوفیه و کاخ توپکاپی رفتیم. کاخ تودکاپی کاخی است ساده با محوطهای البته زیبا. آشپزخانهای بزرگ و کلیسایی ارتودکس که در زمان عثمانیان تبدیل به انبار شده بود. در این کاخ اشیایی هست که انگار از مدینه به این مکان آوردهاند، خرقه حضرت حسین و حضرت فاطمه یا حضرت محمد (ع) و شمشیرهای حضرت علی و شمشیر عمر و عثمان و البته شمشیر شاه عباس که به دلیل شکستش در بغداد به دست ترکان عثمانی افتاد,چهارم،,استانبول ...ادامه مطلب
روز آخر سفر را بیشتر در شهر پیادهروی کردم. روز شنبه بود و استانبول تعطیل. شب قبلش هم در خیابان زیبای بشیکتاش پیادهروی کرده بودم و کافههای شیک کنار تنگه بسفور را سیاحت کرده بودم. میدان احمدی یا هیپودروم هم رفتم که عالی بود. آب انبار باسلیکا را هم دیدم مربوط به دوران بیزانس. جای غریبی بود. هزینه ورودی به آبانبار بیست لیر بود. تا ساعت دوازده روز شنبه در خیابان قدم زدم. هوا گرم و مرطوب بود. سپس برگ,پایان,استانبول ...ادامه مطلب
امروز روز دلگيري بود. با وجودي كه مرخصي داشتنم از اداره گفتند برگرد. برگشتن همان و پرده بر افتادن از خطاهاي اداري و كاري همان. از خطا بيزارم اما پيش ميآيد و اغلب در بدترين حالت. خلاصه ديدم اي داد در صدور مدركي قصور كردهام و مجبور شدم توضيح بدهم، البته و صد البته كسي جز جناب خودم مقصر كوتاهي نبود و ترك برداشتن اعتماد و اطمينان مديرم به من. كمي انگار حواس نداشتهام يا مغرورانه كار كردهام، براي ب,آستانه,سالگي،,گرفته,انزوا ...ادامه مطلب
ساعت دو صبح از خواب بیدار شدیم. بنده خدا پدرم گفت خودش مرا به فرودگاه امام (ره) میرساند. یکساعتی تا آنجا راه بود و ما که سه صبح راه افتاده بودیم وهار صبح رسیدیم به فرودگاه. ایستادم در صف بازرسی که سی دقیقهای طول کشید و ساعت پنج و نیم توی سالن ترانزیت بودم. هواپیما سر ساعت هفت پرید. ایرباس مرتبی بود. سه ساعت بعد در فرودگاه آتاتورک بودم. آنجا هم صف طولانیای برای ویزا تشکیل شده بود که تقریبا یک ساعت وقت گرفت. بعد که ساکها را گرفتم منتظر شدم تا مسئول تور بیاید دنبالم. استانبول در نظر اول به نظرم شهر زشتی آمد. بزرگ و بیقواره. ساعت دوازده به هتل رسیدم اما تا دو اتاق را تحویل نمیدادند پس رفتم ,استانبول,روز,اول ...ادامه مطلب
هتلی که محل اقامت من است، جای رو به راهی است. از ساعت هفت صبح تا ده صبحانه میدهند. هر آنچه خوردنی و نوشیدنی هست که به ذهن آدم میرسد و نمیرسد داشت. از انواع کالباس تا انواع پنیر و نوشیدنی گرم و سرد و نمیدانم انواع میوه. کلا معرکه بود. ,صبجانه,استانبول،,روز,دوم ...ادامه مطلب
جزیره بویوک ادا یکی از جزایر نه گانه پرنس در دریای مرمره است. ما به اسکله استانبول رفتیم و سوار کشتیهای مسافربری به مقصد جزایر شدیم. هوا خوش بود و بارانی نم نم میبارید و باد خنکی از وسط دریا میوزید. کشتی پر بود از ایرانی و عرب. کشتی آرام آرام آب آبی دریا را میشکافت و پیش میرفت. از کنار یک کشتی بزرگ باربری سنگاپوری رد شد و از ساحل زیبای استانبول فاصله گرفت. مرغهای دریایی و قره غازها دور کشتی میپریدند. کشتی یک ساعت بعد به یکی از جزایر پرنس رسید مقصد ما بویوک آدا بود که یک ربع دیگر با کشتی راه بود. جزیره بویوک آدا وسیله نقلیه موتوری ندارد یا کم دارد. بیشتر مردم با دوچرخه یا موتورهای برقی ت,روز,سوم,استانبول،,جزیره,بویوک,ادا ...ادامه مطلب
بعضی عضوهای درونی هستند که آدم حسشان میکند. انگار همیشه هستند. وجودشان را با درد ثابت میکنند. جایشان برای تو معلوم است، کارشان معلومتر.برای من معده و کلیه این طورند.معده درد همراه همیشگی من است. وقتی درد میگیرد که اغلب هم درد میگیرد هزار قلم فکر میکنم تا از شر دردش نجات پیدا کنم.اول آب میخور, ...ادامه مطلب