در آستانه چهل سالگي، خو گرفته با انزوا

ساخت وبلاگ

امروز روز دلگيري بود. با وجودي كه مرخصي داشتنم از اداره گفتند برگرد. برگشتن همان و پرده بر افتادن از خطاهاي اداري و كاري همان. از خطا بي‌زارم اما پيش مي‌آيد و اغلب در بدترين حالت. خلاصه ديدم اي داد در صدور مدركي قصور كرده‌ام و مجبور شدم توضيح بدهم، البته و صد البته كسي جز جناب خودم مقصر كوتاهي نبود و ترك برداشتن اعتماد و اطمينان مديرم به من. كمي انگار حواس نداشته‌ام يا مغرورانه كار كرده‌ام، براي برطرف شدن اين اشكال چك ليستي ساختم كه اگر تائيد شود انشالله استفاده شود. بعد هم رفتم مدتي ورزش كردم اما مغزم پر از خطا بود و درگير. از ان روزها بود كه دلم مي‌خواست تمام شود و به انتها برسد. حتا تكه‌اي لواشك خوردم بلكه حالم بهتر شود كه نشد. تاثيراتي داشت اما نه چندان. در منزل هم دل به كاري ندادم. براي خودم قهوه‌اي ساختم و خوردم و بعدش هم دور كلاهم گشتم و يك جوري سرم را گرم كردم بلكه روز بگذرد. پاي رايانه‌ام نشستم و شانسي سه‌تار عبادي را گوش دادم، آقاي عبادي چقدر ساز شما خوش است. چقدر شما خوب مي‌نوازيد استاد عزيز. بسيار سرحالم آورد، آرام آرام آرام، سازش مثل پيرمردي نرم قدم برمي‌داشت و چقدر اين قدم برداشتن مسن‌ها را دوست دارم، خسته از زندگي اما عميق انگار پايشان در زمين فرو رفته است، درون زندگي را انگار مي‌فهمند انگار كم‌كم و نم‌نم دارند به آنجا مي‌روند كه از آن آمده‌اند. همين آن‌ها را خواستني مي‌كند. مردان پير را دوست‌تر دارم چون انگار وابسته به هيچ چيز نيستند، از اين فرو رفتن بيمي ندارند، عبادي سازش مردي پير است و همين زيبايش كرده است برايم، در آستانه چهل سالگي و خو گرفته با انزوا. استاد ساز كه مي‌زند سيم را انگار مي‌كند. هر نت، هر زخمه معنايي دارد، صدايي دارد، شوري دارد، صداها در هم نمي‌رود و كنده مي‌شود، آن قدم سنگين پيرمرد ماست و ايستادن‌هاي گاه و بي‌گاهش براي نفس گرفتن و ديدن. مرد پير زياد مي‌بيند، چون فرصت ديدن كم و كمتر مي‌شود. ساز عبادي اين چنين است در نظرم در آستانه چهل سالگي و خو گرفته با انزوا

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : آستانه,سالگي,گرفته,انزوا, نویسنده : changizia بازدید : 174 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 16:27