نویسنده در چهار فصل روایت زندگی چند نسل از خانوادهی آدوری را بیان میکند. زندگی خانواده از دوران مشروطیت و خارکنی آغاز میشود و تا زمان حاضر ادامه میباید. خانوادهای که تصمیم به مهاجرت از کویر خشک، خشن و بیبر میگیرد و از خارکنی به کشاورزی و کشت گندم ...و در هجوم ملخ و سرما و گرسنگی و مرگ، به کشت کوکنار... و پسته میرسد و فرزندانشان در دنیا پراکنده میشوند.
شاید برترین ویژگی رمان آدوریها، خشن و بیرحم بودن آن است. برعکس تصویر مهربان و زبونانهای که از انسانهای کویری نمایش داده شده است، در این رمان، انسانهایی خشن و بیعاطفه روایت شدهاند که در تطابق کامل با بیرحمی و سرمای کویر برای بقا میجنگند. آنها سر تا پا غریزه حیاتند. شور جنسی و میل به بقا. لطیف و مهربان نیستند و ذاتا آینده نگرانه و خشن زندگی و رفتار میکنند و این است که از آدوریها رمانی متفاوت و پر کشش ساخته است. چیزی که مرا یاد دشت سوزان خوان رولفو میاندازد.
رمان با دیالوگهایی قوی، حرکتی روان در درام داستانی، توصیفات بیرحمانه و باورپذیر از شخصیت ها و فضاها و تسلط عالی نویسنده بر واژگان قدیمی و محلی به پیش میرود و در آن مرگ و قتل چون زندگی و غذا خوردن، در کنارهم، بسیار عادی و معمولی اتفاق میافتد.
اگر دیالوگهایی که گاهی در دهان شکرالله نمینشیند و خط رواییِ کم جانِ سفرِعلی در زمان حال و ارتباطش با همسرش را از داستان فاکتور بگیریم، علی چنگیزی رمانی فوق العاده را خلق کرده است و منِ کم سواد در ادبیات حاضر و در نسل جوان نویسندگان ایران کمتر مثل آن دیده و خواندهام. شاید اگر این رمان در اتمسفری در خارج کشور روایت میشد، در آنجا خیلی سریع به فیلمی درخشان تبدیل میشد.
به او تبریک میگویم و سیر نویسندگی او به سوی فراتر رفتن را، عالی و پرشتاب میبینم.