کوتاه از کوتاهی ادبیات

ساخت وبلاگ

وقتی پرسه زیر درختان تاغ را نوشتم فکر نمی‌کردم هرگز بتوانم کتاب دیگری منتشر کنم. پیش از آن دو کتاب داشتم که هر نشری بردم مردودش کردند. خجالت می‌کشیدم کتاب به ناشر بدهم. وقتی منشی نشری به تو زنگ بزند یعنی کتابت رد است. فکر کردم خب با پول کتاب چاپ کنم، به هر سختی‌‌ای هست پولش را جور می‌کنم، ناشری گفت برو و بهتر بنویس.
از آنجا که آدم با اعتماد به نفسی نیستم و نبودم، چون هم کارگاهی م در کارگاه بهارلو کتابش را نشر ثالث چاپ کرده بود، کتاب را بردم نشر ثالث که در نظرم آسان گیر تر از نشر ققنوس می‌آمد .
نشر ثالث تازه کادرش را تغییر داده بود و محمد حسینی از ققنوس آمده بود ثالث، با همکارم پرسه زیر درختان تاغ را بردم نشر ثالث.
بعد آقای حسینی بهم زنگ زد و مشروط کتاب را قبول کرد. من کتاب را بردم نشر ققنوس، غافل از اینکه ارزیاب نشر ققنوس هم حسینی است. چون اول بار کتاب را نشر ثالث برده بودم با همان نشر کتاب منتشر شد. سه بار بازنویسی‌اش کردم، به این سادگی حسینی تن به چاپ کتاب نمی‌دهد و انصافا حسینی بسیار راهنمایی‌ام کرد. اسم کتاب هم چیز دیگری بود البته که اخرش شد پرسه زیر درختان تاغ.
بعد پنجاه درجه را نوشتم که باز اسمش چیز دیگری بود. این یکی را اول به ققنوس دادم. ارزیاب ققنوس باز حسینی بود، کتاب را نشر ققنوس پذیرفت البته حسینی گفت ازت انتظار بیشتری داشتم. اما یزدانی خرم پیشنهاد داد بدهم به چشمه منم بدم نمی‌آمد ... اسمش را هم خودش انتخاب کرد.
به هر حال این اخرین قسمت این سه‌گانه است.
دیگر اینکه در آینده چه پیش می‌آید، الله اعلم.
گمانم این است که هنوز خیلی مطلب هست که باید یاد بگیرم. بیشتر از آن ذوق است که باید پرورش بیابد و مهم‌تر از آن قرار است انسان بهتری باشم با کتاب یا بدون کتاب‌. گو اینکه در این سن گمان می‌کنم بدون ادبیات انسان چیزی کم دارد، بدون ادبیات انسان خیلی چیزها را نمی‌آموزد.
بعد از پنج کتاب شوقی در آدم نمی‌ماند، جز اینکه آرزو کند در فرایند زندگی‌اش گام به گام بهتر شود، رو به رشد باشد.
دیگر در آستانه چهل سالگی، از من گذشته که از تعریف کسی خوش شوم یا از نقدی دلخور، در این سن آدم، نویسنده، تنها باید ببیند آیا، به اندازه بودنش رشد کرده است؟ آیا اصلا بوده؟ هست؟ اگر در ابتدا ادبیات هدف بود، اکنون وسیله‌ای است برای کمک به ساختن آنچه، انسان نامش داده‌اند. به این دلیل شاید عطش چاپ کتاب را نمی‌فهمم. خبری نیست و نخواهد بود، سقف ادبیات ما کوتاه است، من از این کوتاهی و‌کوتولگی بیزارم

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : کوتاه,کوتاهی,ادبیات, نویسنده : changizia بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 19:11