وقتی پرسه زیر درختان تاغ را نوشتم فکر نمیکردم هرگز بتوانم کتاب دیگری منتشر کنم. پیش از آن دو کتاب داشتم که هر نشری بردم مردودش کردند. خجالت میکشیدم کتاب به ناشر بدهم. وقتی منشی نشری به تو زنگ بزند یعنی کتابت رد است. فکر کردم خب با پول کتاب چاپ کنم، به هر سختیای هست پولش را جور میکنم، ناشری گفت برو و بهتر بنویس.از آنجا که آدم با اعتماد به نفسی نیستم و نبودم، چون هم کارگاهی م در کارگاه بهارلو ک,کوتاه,کوتاهی,ادبیات ...ادامه مطلب