جامعه کهنه

متن مرتبط با «پنجشنبه بازار استانبول» در سایت جامعه کهنه نوشته شده است

بازار کرمان

  • راسته بازار کرمان طولانی‌ترین راسته بازار ایران است. از راسته بازارها که بندازی تو پس کوچه‌ها می‌رسی به کاروانسراها، کاروانسرای هندوها با ان جایی که برای بت‌های هندوها درست کرده بودند. کرمانی‌ها همواره اهل تسامح و تساهل بوده‌اند، پس عجیب نیست زرتشتی و شیعه و سنی و شیخی، درویش و اهل خانقاه کنار همند، اهل مدارا، نه امروز و دیروز، قرن‌ها... و اگر به ناگهان خبطی کرده‌اند در سنگسار مشتاق، مشتاق علیشاه،,بازار,کرمان ...ادامه مطلب

  • روز چهارم، استانبول

  • امروز به سمت مسجد ایاصوفیه و کاخ توپکاپی رفتیم. کاخ تودکاپی کاخی است ساده با محوطه‌ای البته زیبا. آشپزخانه‌ای بزرگ و کلیسایی ارتودکس که در زمان عثمانیان تبدیل به انبار شده بود.  در این کاخ اشیایی هست که انگار از مدینه به این مکان آورده‌اند، خرقه حضرت حسین و حضرت فاطمه یا حضرت محمد (ع) و شمشیرهای حضرت علی و شمشیر عمر و عثمان و البته شمشیر شاه عباس که به دلیل شکستش در بغداد به دست ترکان عثمانی افتاد,چهارم،,استانبول ...ادامه مطلب

  • پایان سفر به استانبول

  • روز آخر سفر را بیشتر در شهر پیاده‌روی کردم. روز شنبه بود و استانبول تعطیل. شب قبلش هم در خیابان زیبای بشیکتاش پیاده‌روی کرده بودم و کافه‌های شیک کنار تنگه بسفور را سیاحت کرده بودم. میدان احمدی یا هیپودروم هم رفتم که عالی بود. آب انبار باسلیکا را هم دیدم مربوط به دوران بیزانس. جای غریبی بود. هزینه ورودی به آبانبار بیست لیر بود. تا ساعت دوازده روز شنبه در خیابان قدم زدم. هوا گرم و مرطوب بود. سپس برگ,پایان,استانبول ...ادامه مطلب

  • استانبول روز اول

  • ساعت دو صبح از خواب بیدار شدیم. بنده خدا پدرم گفت خودش مرا به فرودگاه امام (ره)  می‌رساند. یکساعتی تا آنجا راه بود و ما که سه صبح راه افتاده بودیم وهار صبح رسیدیم به فرودگاه. ایستادم در صف بازرسی که سی دقیقه‌ای طول کشید و ساعت پنج و نیم توی سالن ترانزیت بودم. هواپیما سر ساعت هفت پرید. ایرباس مرتبی بود. سه ساعت بعد در فرودگاه آتاتورک بودم. آنجا هم صف طولانی‌ای برای ویزا تشکیل شده بود که تقریبا یک ساعت وقت گرفت. بعد که ساک‌ها را گرفتم منتظر شدم تا مسئول تور بیاید دنبالم. استانبول در نظر اول به نظرم شهر زشتی آمد. بزرگ و بی‌قواره. ساعت دوازده به هتل رسیدم اما تا دو اتاق را تحویل نمی‌دادند پس رفتم ,استانبول,روز,اول ...ادامه مطلب

  • صبجانه استانبول، روز دوم

  • هتلی که محل اقامت من است، جای رو به راهی است. از ساعت هفت صبح تا ده صبحانه می‌دهند. هر آنچه خوردنی و نوشیدنی هست که به ذهن آدم می‌رسد و نمی‌رسد داشت. از انواع کالباس تا انواع پنیر و نوشیدنی گرم و سرد و نمی‌دانم انواع میوه. کلا معرکه بود.  ,صبجانه,استانبول،,روز,دوم ...ادامه مطلب

  • روز سوم استانبول، جزیره بویوک ادا

  • جزیره بویوک ادا یکی از جزایر نه گانه پرنس در دریای مرمره است. ما به اسکله استانبول رفتیم و سوار کشتی‌های مسافربری به مقصد جزایر شدیم. هوا خوش بود و بارانی نم نم می‌بارید و باد خنکی از وسط دریا می‌وزید. کشتی پر بود از ایرانی و عرب. کشتی آرام آرام آب آبی دریا را می‌شکافت و پیش می‌رفت. از کنار یک کشتی بزرگ باربری سنگاپوری رد شد و از ساحل زیبای استانبول فاصله گرفت. مرغ‌های دریایی و قره غازها دور کشتی می‌پریدند. کشتی یک ساعت بعد به یکی از جزایر پرنس رسید مقصد ما بویوک آدا بود که یک ربع دیگر با کشتی راه بود. جزیره بویوک آدا وسیله نقلیه موتوری ندارد یا کم دارد. بیشتر مردم با دوچرخه یا موتورهای برقی ت,روز,سوم,استانبول،,جزیره,بویوک,ادا ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه

  • روز بدی داشتم. ملال آور و چسبناک. آب گرم خانه مشکل دارد و همه چیز به طرز ناجوری سرد است. صبح وقت گرفتم و رفتم آرایشگاه. نیم ساعتی معطل شدم. طرف نوبت مرا به یکی دیگر داده بود. یارو به قول خودش بیست سال بود مشتری این آرایشگاه بود. از آن بچه رودارهای قمپزو بود. ماشینم بنز بوده و با این دختر بودم و با آن بودم و آرایشگره هم یک ریز دری وری گفت و گفت. سعی کردم چیزی از روزنامه بخونم که درباره شیشلیک بود. سرم به خارش افتاده بود . هر وقت بلند و فرفری می شوند اخلاق من هم افتضاح می شود. ظهر رفتم منزل بابا اینها. دایی بزرگم هم دعوت داشت. ناهار را که خوردم سه ساعتی خوابیدم و ب,پنجشنبه,پنجشنبه بازار,پنجشنبه مفتون,پنجشنبه به انگلیسی,پنجشنبه است,پنجشنبه بازار استانبول,پنجشنبه عصر کامبیز حسینی,پنجشنبه تیک تاک,پنجشنبه آخر ماه,پنجشنبه است و دلم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها