دو سه روزی است بدجوری سرماخوردهام. مدتها بود اینجور بیمار نشده بودم. یک روزش را به سختی اداره رفتم اما یک روز را مجبور شدم خانه بمانم. ورزش هم که ده روزی هست نرفتهام. از وقتی دفاع کردهام احساس سبکی میکنم، مجبور شدم تنی اداره شیرینی بدم. یک نفر هم که مدتی روی مخ من کار کرد که باید یک عطر بدهی هم دوباره فشار آورد که عطر من چی شد، تیغ زن قهاری است. فعلا حوصله کل کل باهاش ندارم. دیگرانی هم بودند که شام خواستند که اعمال قانون شدند. میرود که خرج و برج این رسم گران بیش از خرج دانشگاه آزاد شود. بخوانید, ...ادامه مطلب
مجموعه چرنوبیل مجموعه دیدنیای است اما بیش از آنکه سرگرم کننده باشد آموزنده است. چرنوبیل یک حادثه واقعی است اما میشود به صورت استعاری آن را جامعه هم پنداشت ، هسته رآکتور را استعارهای دانست از متن جامعه ... از دید مدیریتی هم نگاه کردنش الحق آموزنده است. بخوانید, ...ادامه مطلب
برکه از مامان پرسید: مامانی تو مامانی نداری؟ مامانم گفت دارم. برکه پرسید: پس کجاست؟ مامانم گفت که رفته پیش خدا.برکه گفت: منم میخوام برم پیش خدا. بعد پرسید: خدا کجا هست؟ مامانم گفت توی آسمون. برکه گفت: میخوام ببینمش. بخوانید, ...ادامه مطلب
دولت اقتصاد را دست کم گرفته است و این دست کم گرفتن از عدم شناخت است که به سردرگمی ختم میشود و تصمیمهای واکنشی, ...ادامه مطلب
اقلیم از مهمترین عناصر جهان داستانیِ علی چنگیزی است و داستانهای او اغلب عرصهی چالش انسان با طبیعت خشن و بیرحماند. طبیعتی که مدام مقابل انسان میایستد و در برابر کوچکترین اشتباهاتاش، عاری از هر گونه مضایقه و تسامح، سنگینترین مجازاتهای ممکن را جاری میکند. چنگیزی از همان اولین رماناش، «پرسه زیر درختان تاغ»، این جدال پایانناپذیر با طبیعت را به اشکال مختلف ترسیم کرده است. کویر بهعنوان مکانی که آن را میتوان از جمله نمادهای سختی و انعطافناپذیری طبیعت به شمار آورد، یکی از پر بسامدترین اقلیمهایی است که او برای داستانهایش برگزیده است. او علاوه بر رمان اولاش، دو کتاب «پنجاه درجه بالای صفر» و «آدوریها» را نیز در همین بستر مکانی نوشته است. هرچند در مجموعه داستانهای «کاجهای مورب» و «بزهایی از بلور»، تنوع بیشتری به این مکانها بخشیده و به ویژگیهای دیگر چنین سرزمینهایی هم پرداخته است. رمان تازهی او «سوز سفید» اگرچه همچنان همان نگاه اقلیممحور را با خود حمل میکند اما عناصر گوتیک را نیز با آن در هم آمیخته است.همانند اغلب آثار چنگیزی، «سوز سفید» با سفری همراه است که در آن شخصیتها طی مبارزهای بیامان با طبیعت، میکوشند به پیروزی برسند و مخاطب هم اغلب درگیر کشف و درک حقیقت نهفته در این جنگ است. حیوانی غریب و مافوق طبیعی پیرمردی را کشته و فرزنداناش در پی یافتن جایی برای خاککردن جنازهی روی زمینماندهی او هستند. آنها طی این مسیر به سفری اکتشافی و در عین حال کوتاه وارد میشوند. هر یک از شخصیتها در این راه، بخشی از شنیدههایش دربارهی موجودی عجیبالخلقه را نقل میکند که به تکمیل تصویری گوتیک در ذهن خواننده منجر میشود. موجود عجیبی که از گرگ بزرگتر است و قدرت, ...ادامه مطلب
صبح رفتم منزل پدر اینها، در واقع اول رفتم آرایشگاه و بعد خانه پدرم اینها. آلودگی هوا کمتر شده و هوا بهتر است. کمی احساس سرماخوردگی میکنم. شاید هم عوارض آلودگی باشد. بیشترش روز به بطالت گذشت. بیرون هم نرفتم. تنها گذشت، به بیکیفیتترین شکل ممکن., ...ادامه مطلب
روز بی کیفیتی داشتم. صبح زود بلند شدم اما توان برخاستن نداشتم. مدتی کتاب خواندم و ساعت یازده رفتم شهرکتاب ابن سینا کتاب خریدم. کتاب نخوانده زیاد دارم اینها هم اضافه شدند. ظهر ناهار را رفتم منزل پدر. سه از آنجا برگشتم منزل خودم. ظهر را خوابیدم عصر اما با کام تلخ و غرغر مدام بیدار شدم. کمی کتاب خواندم حالم بهتر شود که نشد. حمام رفتم افاقه نکرد. آخرش نشستم به گوش دادن موسیقی. امروز هم گذشت یک شب معمولی و بی کیفیت مثل هوای تهران., ...ادامه مطلب
دیشب بد خوابیدم، خیلی بد. دو سه ساعت تا صبح بیدار ماندم. صبح زود رفتم دانشگاه علامه تا بتوانم استادی برای رسالهام پیدا کنم. استاد مشهوری را دیدم اما طفره رفت. از لحنش خوشم نیامد اما همه چیز بر مراد د, ...ادامه مطلب
چند روزی ست که احوالم ناخوش است. دیروز نتوانستم به اداره بروم و ماندم منزل. چیزی هم نخوردم تقریبا. اما گرسنه هم نشدم. بیشتر روز را خوابیدم اما سعی کردم ناخوش نمانم. صبح امروز که دوشنبه باشد با هر جانکندنی بود خودم را به اداره رساندم. کمی بهتر اما سرم کماکان درد میکند و دلم هم مثل سیر و سرکه میجوشد؟ چرا؟ چون نیک بنگری بی جهت., ...ادامه مطلب
ادبیات ایران را نمیتوان به عنوان کنشگر اجتماعی قلمداد کرد. اهدافش مغشوش است و وقتی این هدفها ناجور و یا کج و کوله انتخاب میشوند، یا درباره آنها صحبتی نمیشود، طبیعی است کنشگرانش هم سردرگم و بی استعداد مینمایند، اگر هدف ادبیات مشخص باشد، طبیعی است آدمهایی وارد عرصه ادبیات می شوند که این هدفها را بشناسند و در خدمتش باشند و به عنوا کنشگر در ان فعالیت کنن در محیط پیرامونشان. هدف ادبیات چیست؟ سیاست بازی؟ آزادی؟ ادبیات محض؟ درباره آن کمتر صحبت شده است یا صحبت چندانی نشده است., ...ادامه مطلب
پنجشنبه اداره بودم. بد هم نگذشت. آخرین امتحان بچهها بود. روز جمعه هم پسر دایی و خانمش مهمان ما بودند که در کنارشان بسیار خوش گذشت. پسر داییام آدم با کلاس و جنتلمنی است و شاید از بهترین دوستانم. , ...ادامه مطلب
کمی استرس داشتم به طوری که پایم راستم به درد آمد. برنامهام کمی به هم ریخته شده است، صبح هم یک ساعت دیر سر کار رسیدم. پنج و نیم بیدار شدم اما گفتم یک چشم بخوابم، یک چشم همان و هفت و نیم شدن همان. دیگر وقت نشد به روال همیشگی حمام بروم اما صبحانه مرتبی خوردم و به کابوس ناجوری که شب پیش دیده بودم فکر کردم. بیآنکه بدانم خوابم چیست.Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
لاتاری فیلمی است ساخته محمد حسین مهدویان. فیلم درباره غیرت است یا قرار بوده درباره غیرت باشد. تیتری که جایی درباره این فیلم خواندم این بود: غیرت به سینمای ایران برگشت. انشالله.اما به گمانم هم زمان فیلم درباره بیغیرتی و جهالت هم بود. اینها هم راه هم به ذهن میآیند. فیلم را جوابیهای تصویری به فیلم فروشنده فرهادی دیدم. فرهادی فیلمساز مورد علاقه من نیست قطعا... آنجا، یعنی در فیلم اسکار گرفته فرهادی، مرد با وجود اطلاع از تجاوز به همسرش، متجاوز را میبخشد. (شکر خدا همه روشنفکر)اما مهدویان هر دو حس را هم زمان ساخته و به این دلیل شاید اثر عمیقی بر بیننده نگذارد، بیش از ان نوعی سطحی نگری عوامانه.در فیلم قیصر هم فقدان بیغیرتی، همه را همراه با قیصر میکرد. تنها همین حس بود و بیننده هم با قیصر هم قدم میشد تا به انتها، هر چند ان عوامگرایی در قیصر هم هست.اما داستان فیلم: دو جوان در لاتاری ثبت نام کردهاند و قصد دارند به امریکا بروند... پدر دختر با ازدواج اینها مخالف است، سر و کله جوان مایهداری پیدا میشود و پدر دختر را برای کار مدلینگ به دبی میفرستد، همراه آن جوان. پس از چندی جسد دختر را به ایران میآورند، او خودکشی کرده است.پسر برای گرفتن انتقام همراه مربی فوتبالش که در جبهههای جنگ هم شرکت کرده به دبی میرود تا جوان را بگیرند و بکشند.... در این میان ماموری هم ایشان را همراهی می کن, ...ادامه مطلب
ادبیات ایران دچار بحران است... نخست باید این موضوع را بپذیریم تا به درمانش بپردازیم. بحران سطحینگری، سیاستزدگی، لومپنیزم و تولید آثار دم دستی و بیارزش که نبودشان، به از بودشان است، دست کم با نبودنشان یکی دو درخت بیشتر باقی میماند، ...به زعم این قلم ادبیات ما رو به نزول بوده است، چرا؟ حقیقتا نمیدانم، نیاز به کند و کاو دارد و بررسی... شاید شیوه آموزش ما مشکل داشته، که حتما داشته... یا دغدغههای ما نویسندگان این عصر به جای برآمدن از هستی و وجود، از رسانهها و سیاستبازی و تاریخ دم دستی و روایتهایی چنان سطحی و دم دستی شکل گرفته است که به کار غرغر در تاکسی و سلمانی میآید نه در کتاب. ادبیات بیهدف شخصی، دفترچه خاطراتی بیهویت است. ادبیات جای عقدهگشایی نیست، ادبیات جای جبران شکستهای ما در, ...ادامه مطلب
ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قفل آن را بشکن در آن را بگشای و برون آی از این دخمه ی ظلمانی نگشایی گل من خویش را حبس در آن خواهی کرد همدم جهل در آن خواهی شد همدم دانش و دانایی محدوده ی خویش و در این ویرانی همچنان تنگ نظر می مانی هر کسی در قفس ذهن, ...ادامه مطلب