دلمشغولی بی هوده

ساخت وبلاگ

کمی استرس داشتم به طوری که پایم راستم به درد آمد. برنامه‌ام کمی به هم ریخته شده است، صبح هم یک ساعت دیر سر کار رسیدم. پنج و نیم بیدار شدم اما گفتم یک چشم بخوابم، یک چشم همان و هفت و نیم شدن همان. دیگر وقت نشد به روال همیشگی حمام بروم اما صبحانه مرتبی خوردم و به کابوس ناجوری که شب پیش دیده بودم فکر کردم. بی‌آنکه بدانم خوابم چیست.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1397 ساعت: 20:02