دوشنبه روز گرمی بود

ساخت وبلاگ

دیروز زیاد حالم خوش نبود. سر درد داشتم که تا شب هم خوب نشد. شب قبلش باشگاه رفته بودم و سردرد گرفته بودم و توی اداره هم رو به راه نشدم که هیچ بدتر هم شدم. غروبی هم که رسیدم خانه سر خودم را گرم کردم تا زمان خواب برسد. کار مثبتی انجام ندادم. باید رد این روزها درس هم بخوانم چون مصحابه دکتری نزدیک است. دوست دارم قبول شوم بلکه از ملالی که در این گرما گرفتارش شده‌ام رها شوم، اگر بشوم. دیروز با آن سر درد، دندان پزشکی هم رفتم و دندان‌هایم را نشان آرمان دادم، رفیق هم خدمتی من. مشکلی نداشت و کمی با آرمان از این در و آن در صحبت کردیم. به نشر چشمه هم زنگ زدم تا سهیمه کتابم را بگیرم. دو جلدش را پیش از این گرفته‌ام می‌ماند هشت جلد دیگر. گفتند که کلی با من تماس گرفته‌اند از این بابت و جواب نداده‌ام. امکانش زیاد است. انقدر سر کار حرف می‌زنم که نای صحبت با تلفن نیست. قرار شد کتاب‌ها و قرارداد را بسپارند به شعبه کورش نشر چشمه تا بروم امضا کنم و بگیرم.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 184 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 13:24