دیزی

ساخت وبلاگ

دیروز اراده کردیم و با پسر دایی‌ام و دوستش که از کرمان آمده بود، رفتیم دیزی‌سرای آذربایجانی‌ها که دور و بر میدان راه‌اهن است در ابتدای خیابان ولی‌عصر. از غرب تهران تا آنجا یک ساعت و نیم در راه بودیم آی دود خوردیم وقتی رسیدیم دیدیم ای داد پنجاه شصت نفری توی صف هستند و ایستادن توی صف غذا هم چیزی نیست که عاقلانه باشد. از آنجا باز کوبیدیم و بلکه بتوانیم برگردیم و یک جای دیگری هم پیدا کنیم. باز یک ساعت و نیم توی راه بودیم.سرم داشت می‌ترکید. آخرش جایی را در خیابان بهشتی پیدا کردیم. جای خوبی بود اما اگر بگویم عالی بود دروغ گفته‌ام. معمولی معمولی. اما خب چون با پسر دایی‌ام و دوستش بودیم خوش گذشت. توی این رستوران هم تا آمدم روی تخت بنشینم عدل زد و خشتک شلوارم پاره شد. خودش شد مایه نگرانی. نه یک ذره و دو ذره که کل خشتک به فنا رفت. خلاصه با یک والذاریاتی خودمان را به ماشین رساندیم و خلاص شدم. شب تا خود صبح سر درد بدی داشتم. از بس دود و دم خورده بودم سرم به دوران افتاده بود.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : دیزی,دیزین,دیزی سرا,دیزی بار,دیزی سفالی, نویسنده : changizia بازدید : 181 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 14:14