شب طولانی

ساخت وبلاگ

دیورز نمی دانم به چه دلیل دل درد بدی گرفتم. شب بود و حدود یازده شب این دل درد شروع شد. به نظرم رسید برای خوردن شیر بوده که حتما کمی فاسد بوده یا موادی داشته که به من نساخته است. تا سه صبح راه رفتم اما دلم خوب نشد که نشد. تقریبا حدود سه صبح بود که شروع کرد به کم شدن درد و توانستم یک چشم بخوابم تا ساعت پنج که بلند شدم و رفتم اداره. توی اداره هم دل درد البته بسیار کمتر وجود داشت. هر چه گذشت بهتر است. یک نوشابه خریدم بلکه بهتر شوم و با وجودی که از نوشابه خوشم نمی آید یک ضرب خوردم. افاقه چندانی هم نکرد. اما خب باز الان که سر ظهر است کمابیش بهترم و رو به راهم. نشد درس بخوانم که اینش چندان جالب نیست.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 9 مرداد 1401 ساعت: 12:16