دیروز سر درد بدی داشتم. اداره نرفتم و کمی بیشتر خوابیدم اما باز هم سردرد من خوب نشد. با پدر و مادر ساعت ده رفتیم اندیشه تا بحث وام را حل کنیم و مشکل هم حل شد و کار راه افتاد. بعد زنگ زدند که وام بیست تومنی هم درست شده که من یک راست از آنجا رفتم تا نامه معرفی را بگیرم. گرم و داغ بود. ناهار نخوردم و عصر هم رفتم هایپر با مخمل. خریدی که کرده بودیم ده درصد بن هم همراهش بود که استفاده کردیم. برای مادرم این ها که ششصد هزار تومان بود و خودش مبلغ بود. فکر کنم باهاش برنج خرید.
جامعه کهنه ...برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 110