امروز به یکی دو نفر از دوستان که مدتی بود ازشان بی خبر بودم تماس گرفتم، به مهدی پیامی دادم، با کاوه صحبت کردم، با پدرام حرف زدم که بیش از یک سال پیش دیدمش و دست آخر با یوسف گپی زدیم. این یکی گفت احوال, دکترهای مملکت چطور است و چرا احوال, مریضها را گرفته ند؟ من گفتم مگر بیمارید؟ جواب جالبی داد به این مضمون که وقتی شما دکتر هستید ما هم مریضیم. حرف بامزه ای دادو به هر حال درس هم بخشی از زندگی من شده است و کم کم از بخش ادبی من مهمتر شده است.
جامعه کهنه ...برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 166