گردن درد

ساخت وبلاگ

چه گردن دردی گرفته م. دیروز که شنبه بود، اصلا رو به راه نبودم و نتوانستم اداره بروم. جوری خرد و خاکشیر بودن انگار یک کامیون ده تن خورده بهم. تا دوازده ظهر خوابیدم و عصر هم به زحمت خودم را این طرف و آن طرف کشاندم. آخرش هم منزل پدر کمی آش خوردم و کمی با پدر و مادر و مخمل گپ زدیم و خلاص. بعد هم کمی کار پایان نامه را پیش بردم. استاد در دانشگاه کم است و باید بروم از دانشگاه دیگری استاد پیدا کنم، اگر قبول زحمت کنند. به هر حال اوضاع اینگونه ست.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 172 تاريخ : دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت: 20:46