روز یکشنبه، صبح رفتم بیمه که در کیلومتر چهارده جاده تهران کرج استف جاده مخصوص منظورم است، هفت و نیم با داداشتم راه افتادیم و با ترافیک و این حرفها نزدیک هشت و نیم انجا بودیم، کمی حیران در بیمه گشتیم و از تعمیرکاره هم پرسیدیم که موضوع چیست و جریان چیست و کجا به کجاست، تازه کاشف به عمل امد که باید سند خودرو هم همراهم میبود، که نبود، دوباره برگشتن و دوباره برگشتن شد نه و نیم، ده. روای پرداخت خسارت خیلی زود انجام شد، پرونده کامل بود و خسارت هم تا بیست و چهار ساعت بعد پرداخت میشد، مجموعا چهارده میلیون تومان. رفتم ماشین را هم نگاه کردم، طرف گفت دست بالا تا غروب اماده است. غروب که پول را نریخته بودند ماند برای دوشنبه. من هم درس داشتم و ذهنم مشغول. دوشنبه صبح رفتم تعمیرگاه درش بسته بود. طرف گفت عصر پیام داد که بیا تعمیرگاه. ما هم رفتیم تا خودرو را تحویل بگیریم. یارو صغرا کبرای مرتبی کرد که چک دارم و چ فرداست و ماشین شما اینجور است و باید روش برنامه برزیند و این حرفها. ماشین را که این بار در حیاط ساپیا پارک بود نشانم داد و گفت چک دارم. دوازده میلیون بده، چشم. این هم پول... حالا کیم اشین را میدی؟ شاید فردا شاید هم پس فردا... خب. دو میلیون ماند نزد ما و طرف دوازده میلیونی که بابت خرید و چه و چه خرج کرده بود را گرفت. اما باز من بیماشین ماندم و سریال تعمیر این ماشین ادامه پیدا کرد. غروب هم همه شاکی شدند که چرا پول را دادی و این حرفها... داده بودم، به علاوه بعید بود بتوانم در ان شرایط تعمیرکاره را بچزانم یا نمیدانم چه. در توان من نیست و اصلا قابلیتش را هم ندارم. یک بیاحتیاطی خانم راننده پراید، ببین چه سرمایه مادی و زمانی را تباه کرد. تنها به دلیل عدم رعایت قانون یا بیاطلاعی و نداشتن فرهنگ رانندگی که متاسفانه همراه با ورود خودرو به ایران وارد نشد. بعضی میگویند باز خوب شد به جانت صدمه نخورد مثلا... اما این استدلال را دوست ندارم، چرا به کم راضی هستیم. چقدر سرمایه، وقت، انرژی و اعصاب خردی سر این تصادفهای به ظاهر ساده، تباه میشود؟ چقدر. خوب رانندگی کنیم.
جامعه کهنه ...برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 169