برادر انگلستان اولین رمان علیرضا قزوه است.
کتاب بدی نبود. یک جاهایی، به خصوص در ابتدای کتاب صحنهها و مایههایی از یک رمان خوب توی کتاب هست. ماجراها و قصههایی که مربوط به گذشته است و به خصوص صحنههای قطار خوب از آب درآمده است.
زبان قزوه در این برادر انگلستان پالوده و شیرین است و روایت عمو ... هم الحق خواندنی است. آدم را گاهی به یاد بعضی از صحنههای رمان همسایهها میاندازد.
اما برادر انگلستان هنوز تبدیل به رمان نشده است، اول اینکه فاقد انسجام است.
قزوه شاعر است در نتیجه خلقا پی انسجای طولانی نیست. آخر کتاب آدم به خودش میگوید من مجموعهای از قصههای گاه شیرین و گاه تلخ را خواندهام اما رمان؟ خیر نخواندهام.
چیزی که من خواننده را همراه کند با کتاب، با داستان.
دومین اشکال کتاب این است ضعف در انسجام ساختاری رمان، سرانجام به انسجام معنایی هم میرسد، خواننده نمیفهمد چرا این کتاب نوشته شده است، منظور این است که اندیشه پشت کتاب، آنچه موجب روایت میشود، درد، دغدغه ووو در این کتاب مفقود است، یا ناپیداست و کم رمق.
صحنههایی که قزوه سر به سیاست و تاریخ گذاشته است بدترین و بیموردترین صحنههاست. نه در اینجا، در هر رمانی نقل اینجور صحنهها پس زننده است.
شخصیتهای سیاسی و حضور سایهوار در رمان... نه نمیپسندم.
باز نقل تیتر وار اتفاقات سیاسی_تاریخی؟ نه نمیپسندم.
اینکه سیاست چه کرده با انسان؟ داریم وارد حوزه رمان میشویم، انسان... نه سیاست، نه تاریخ... ادبیات جای دیگری است. پر واضح است که مد شده است. ادبیات هم سیاستزده است که خب من نمیپسندم.
به هر حال به نظرم قزوه با اولین کتابش نشان داد نویسنده خوبی است اگر فکری به حال انسجام کتابش بکند و اگر بتواند دغدغههای انسانیاش را به کتاب منتقل کند.
البته مشخص است که چارچوبهها و بازیهای زمانی را میشناسد، در تصویرسازی هم موفق بوده است و زبان قابل اعتنایی هم دارد، اما داستانگوییاش و طبعا انتقال دغدغه روایتش به خواننده چندان چنگی به دل نمیزند.
گاهی خلق شاعرانه قزوه در کتاب رخ مینماید که ای کاش مخفی میماند، رمان شعر نیست و هر چه دورتر از شاعرانگی باشد، بهتر است. حکم نیست، سلیقه شخصی است.
به هر حال رمان دیگری هم چاپ کند خواهم خواند، فکر میکنم رمان نویس خوبی میشود... این یکی، مانده تا رمان کاملی شود