هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها، سايتهاي اينترنتي و شبکه هاي اجتماعی به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. من پيغامی نميگذارم. بخوانید, ...ادامه مطلب
داغونم. امروز دیر هم به اداره رسیدم. دو تا قهوه هم خوردم اما حالم جا نیامد. شب بدتر شدم. صبح هم کلی کار دارم و دوباره باید بروم دانشگاه., ...ادامه مطلب
روز بارانی سردی شده است. صبح باز بهتر بود. کمی معده درد دارم که مدتی هست درگیرش هستم اما با داروها کمی بهتر شدهام. خانوادگی از معده تعطیل هستیم. کمی هم درس خواندم و مقاله ام را جفت و جور کردم. وزنم به دلیل تعطیلی باشگاه وکم تحرکی، بالا رفته است. برنامه غذایی را تغییر دادهام، هم به این دلیل و هم به دلیل ناراحتی معده. شبها هم میروم پیاده روی. گاهی هم پارک نزدیک خانه میروم و بعضاً یک نان سنگک هم میگیرم، توی این بیماشینی دیگر نان هر جا ببینم میخرم. فکر هم نکنم به این سال و ماهها بتوانم ماشین بخرم. حتا شده کوییک یا آن یکی ماشین زشته، ساینا. اینها هم قیمت نجومی دارند که من از پسش بر نمیآیم. به زودی هم موعد خانه میرسد که خودش مصیبت است. بحث درس هم هست که مانده و روی اعصاب است. بخوانید, ...ادامه مطلب
سعید روستایی در برادران لیلا سعی کرده است به هر قیمتی، ولو غیرواقعی، نمایشی از نکبت ارائه دهد و فلاکت. موضوع این نیست که این نمایش و نگاه به معضلات اجتماعی خطاست که شاید از دید بسیاری رسالت هنر سینما همین باشد، موضوع این است که نگاه سعید روستایی هنری نیست بلکه آلوده به ایدئولوژی است یعنی کارگردان برفرض به سمت یک معضل اجتماعی نرفته است که آن را نمایش دهد بله به هر وسیله خواسته است ایدئولوژی خودش را در قالب فیلم نمایش دهد. این نمایش جاهایی به شدت شعاری و آنچنان که گفته شد غیرواقعی و بیرون زده است. فیلم مجموعه این شعارهاست و کلیشه های مرسوم نمایش فلاکت که چون ماهیت ایدئولوژیک هم دارد چنان تبلیغی می نماید که بیننده را خوشایند نیست. بیننده در سرتاسر فیلم که نکبت از آن سریز میکند یک راه فراز، گریز، امید نمی بیند و مداوم مجبور است دیدگاه فیلم ساز را که به هر والذاریاتی هست به خورد بیننده می دهد تاب بیاورد. روستایی نگاه خوبی به معضلات اجتماعی دارد اما نمی تواند یا نمی داند که باید جامعه اش را جز با عینک ایدئولوژیکی هم ببیند که بر چشم زده اصلا باید آن عینک را بردارد. شاید این گونه فیلم ها در این جشنواره و آن جشنواره جلوه کنند که کرده اند (و بدبختی روستایی هم همین است که نگاه او توسط این جشنواره ها تقویت شده) اما بیننده داخلی را نه اغنا می کند و نه تحت تاثیر قرار میدهد. بخوانید, ...ادامه مطلب
اولین بار مرحوم دیانی را در بنیاد ادبیات داستانی دیدم، پسر باسواد و اهل گفتوگویی بود و حتا تندترین انتقادش را با لحنی آرام بیان میکرد و همین گفتوگوها شد آغاز دوستی با وجود تفاوت دیدگاهها،کار ادبیات مگر جز این است؟. چند وقت گذشته خبر بیماریاش را شنیدم و مداوم روایتهای همراه با امیدواری برای بهبودی اش را میخواندم به زعم من بهترین نوشته هایش همینها هستند، روایت مردی که گام به گام و با بیم و امید به سمت مرگ میرود، مشغله ما را از این سفر غافل میکند، تن بیمار اما آگاه. از فوتش غمگین شدم. برای او آمرزش و برای خانوادهاش صبر آرزو میکنم، دلم برایت تنگ میشود آقا مسعود بخوانید, ...ادامه مطلب
همه چیز از سال گذشته تا حالا صد در صد گران شده بعد تورم چهل درصد است؟ گوشت، ارز، قیمت خانه، قیمت خودرو ووو اینکه گفته شده عامل گرانی خارجیها هستند و نمیدانم در خلوت دعا کنید فلان میشود شد حرف؟ این گروه که من میبینم توان برون رفت از شرایط بغرنج را ندارند ... تورم کمر شکن محصول ناآگاهی و بیتدبیری و ضعف مدیریت است بیشتر نه دعا نکردن. اصلا هر چیزی انجام داده آید خدایی چرا آنقدر حرف میزنید؟ چرا حرف نزدن و اظهار نظر نکردن را یاد نگرفته اید؟ مدیریت خب ندارید بلد نیستید و فکر میکردید چون شعارش را خوب میدهید بلد هم هستید حال فهمیدید عرصه عمل با عرصه شعار توفیر دارد، خب... حرف نزدن که بلدید،حرف نزنید ... بخوانید, ...ادامه مطلب
باشگاه بد نبود. اکثر همکاران گفتند اخلاقت خوب شده ، ظاهراً در روزهای گذشته اخلاق درستی ندارم. گفتم به هر حال یک روز هم خوبم دوباره به همان تنظیم اصلی برمیگردم. استادم زنگزد که بابت مشهد میخواهم. هنوز فکر میکنند اینجوری است. دیگر همه چیز را سپردهاند به سیستمها. مثلا مدیریت هم خوانده. تازه من کارمند دانشگاهم نه شرکت هواپیمایی ، اما یکی برای جور شد، سه تا میخواست که گیر نیامد. از این کارها خوشم نمیآید. به همکارم گفتم از بیرون اگر کار کردن آدمها را ببینی خندهات میگیرد. چیزی بیش از بازی کودکانه نیست، با همان جدیت این بازی را هم پیش میبریم. حیف عمر. بخوانید, ...ادامه مطلب
خوب نخوابیدم. از سر شب گلو درد و بدن درد داشتم و به زحمت خوابم برد. به روال این چند وقته، شب کابوس ناجوری دیدم که صبح از یادم رفتم اما تلخی اش ماند. سعی کردم یک بخش از کتابهای کارگاه مگره را بخوانم. زیاد دل و دماغ نداشتم و گذاشتم کنار. فعلا مشغول رمان یادداشتهای زیر زمینی هستم. یک جمله دارد توش که نوشته: دو دوتا چهارتا آیین مرگ است. بخوانید, ...ادامه مطلب
صبح رفتم اداره. شب تا صبح تب داشتم . صبح کمی حالم بهتر شد اما وقتی رسیدم اداره دیدم خالم خوش نیست و برگشتم خانه و خوابیدم تا عصر. حالم بهتر نشد و هنوز تب دارم، سرفه میکنم و بدنم گر گرفته است. فردا مراقب امتحان هستم و به روال هر ساله که دوازده بهمن رژه موتورسوارهاست و میزان آنها دانشکده است، باید کنی دیرتر بروم اداره. بخوانید, ...ادامه مطلب
وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟»تابستانیعنی که «دوستت دارم»پاییزیعنی«آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟»و زمستان یعنی«باید که روی این یخ و برف تنها برویمامّا در هر فاصله ایمواظب هم»و خوب شد خدا فصل دیگری نیافریدتا در ماورای عشقمرگ منتظر زندگی باشدنه زندگی منتظر مرگ... بخوانید, ...ادامه مطلب
خانه پدری فیلم تلخی است درباره قتل ناموسی در طول دوران در یک خانواده و در یک خانه. پدر ی دخترش را با کمک پسرش به دلیلی که مشخص نیست میکشد . دختر قبلش بو برده چون گور دختر را در زیر زمین کندهاند. کار کشتن را برادر دختر انجام میدهد و بعد هم برادر پدر، یعنی عمومی مقتول سر و کلهاش پیدا میشود که آیا کشتی، نکشتی؟ چون حرف پدر را باور نمیکند با پسرش یک شمشیر بر میدارد و میکند لای قبر دختر در زیر زمین و شمشیر هم خونی میشود و... بعد ازاین داستان چندانی نیست و ماجرا دور همین گور میگردد...فیلم در ابتدا شروع ویران کنندهای دارد اما در ادامه هیچ حرفی برای گفتن ندارد و درواقع فیلم همان چند دقیقه ابتدایی است که کش میآید و نیمههای فیلم دیگر ملال آور میشود.فیلم نتوانسته، نخواسته ریشههای این مسیله را باز کند. حدس من این است که فیلم ساز یعنی کیانوش عیاری پیش فرضههاش را اثبات شده دانسته و نیازی به کند و کاو ریشهها حس نکرده ... مردند دیگر.داستان تنک است ... برای من به این معنی است که یک حادثه آنقدر نویسنده را جذب کرده که نیاز ندیده کار بیشتری انجام دهد یا ...فیلم در دام شعار هم که نیفتاده ... از این فیلم بگیرید تا تریاک خوردن دختر و کتک خوردن زنها و مخالفت با کار کردن و...گرچه در دل تاریخ این داستان روایت شده است اما بیننده نه تاریخ را میبینید و نه تغییر رویکردها و دیدگاهها و... همان جور است که بود.بیننده موجودی بیرونی است با دست کم دو حس متفاوت. مردها شرم، زنها خشم... تولید این حس کار چندان شاقی نیست. صبح تا غروب با این دوگانها و تضادها سر و کار داریم ... باری اصلاح کجاست؟ تغییر کجاست ... کیانوش عیاری تغییری نمیبیند و در بر همان پاشنه میگردد... فیلم کم تاثیری , ...ادامه مطلب
سعید تشکری درگذشت. با او در جایزه جلال آل احمد مدتی همکار بودم و این اوخر در سایت نقد داستان. تشکری نویسنده ای توانا و منتقدی داستان شناس بود. خدا بیامرزد. بخوانید, ...ادامه مطلب
اقلیم از مهمترین عناصر جهان داستانیِ علی چنگیزی است و داستانهای او اغلب عرصهی چالش انسان با طبیعت خشن و بیرحماند. طبیعتی که مدام مقابل انسان میایستد و در برابر کوچکترین اشتباهاتاش، عاری از هر گونه مضایقه و تسامح، سنگینترین مجازاتهای ممکن را جاری میکند. چنگیزی از همان اولین رماناش، «پرسه زیر درختان تاغ»، این جدال پایانناپذیر با طبیعت را به اشکال مختلف ترسیم کرده است. کویر بهعنوان مکانی که آن را میتوان از جمله نمادهای سختی و انعطافناپذیری طبیعت به شمار آورد، یکی از پر بسامدترین اقلیمهایی است که او برای داستانهایش برگزیده است. او علاوه بر رمان اولاش، دو کتاب «پنجاه درجه بالای صفر» و «آدوریها» را نیز در همین بستر مکانی نوشته است. هرچند در مجموعه داستانهای «کاجهای مورب» و «بزهایی از بلور»، تنوع بیشتری به این مکانها بخشیده و به ویژگیهای دیگر چنین سرزمینهایی هم پرداخته است. رمان تازهی او «سوز سفید» اگرچه همچنان همان نگاه اقلیممحور را با خود حمل میکند اما عناصر گوتیک را نیز با آن در هم آمیخته است.همانند اغلب آثار چنگیزی، «سوز سفید» با سفری همراه است که در آن شخصیتها طی مبارزهای بیامان با طبیعت، میکوشند به پیروزی برسند و مخاطب هم اغلب درگیر کشف و درک حقیقت نهفته در این جنگ است. حیوانی غریب و مافوق طبیعی پیرمردی را کشته و فرزنداناش در پی یافتن جایی برای خاککردن جنازهی روی زمینماندهی او هستند. آنها طی این مسیر به سفری اکتشافی و در عین حال کوتاه وارد میشوند. هر یک از شخصیتها در این راه، بخشی از شنیدههایش دربارهی موجودی عجیبالخلقه را نقل میکند که به تکمیل تصویری گوتیک در ذهن خواننده منجر میشود. موجود عجیبی که از گرگ بزرگتر است و قدرت, ...ادامه مطلب
«هاملت در نم نم باران » مجموعاً چهار داستان خواندنی دارد. آنچه داستانها را به هم مربوط میکند، «تئاتر » است و نقشهایش، یعنی علاقه اصلی نویسنده جنوبی اش، «اصغر عبدالهی» که بیشتر فیلمساز و فیلمنامه نویس شن, ...ادامه مطلب