چند هفته پر تنش را پشت سر گذاشتم. اولش با پیش دفاع رساله شروع شد. چند روزی اداره نرفتم و مطالعه کردم و فایل دفاع را آماده کردم و بارها تمرین و تمرین. روز شنبه پیش دفاع من بود. مثل بیشتر اوقات زود رسیدم. دفاع ساعت سه و نیم بود. آنقدر استرس داشتم که در همان روز یازده کیلومتری راه رفتم. مداوم خطا یا اشتباه احتمالی در رسالهام جلوی چشمم میآمد. بعد که نوبتم شد، حالا مگر اینترنت وصل میشد، یک نفر آمد کمکم کرد و وصل شدم. استاد مشهوری رئیس جلسه بود اما شروع که کردم، اعتماد به نفسم برگشت و کمتر از بیست دقیقه حرف زدم طبق توصیه رییس جلسه. بعد داوران حرف زدند و چنان رسالهام را از بنیان کوبیدند که قلبم گرفت. اصلا بعضیهاش را نمیشد اجرا کرد. در کل سه نفر حرف زدند. رییس جلسه در انتها هم از استادم و هم از من تشکر کرد اما بدجور هم انتقاد کرد. استادم بهم گفته بود یک بار را حتما رد میکنند، ناراحت نشو. توی راه خانه خستگی بر جسم و روحم نشسته بود. از استادم تشکر کردم. کمی دلداریام داد و من هم وسط زمین و آسمان. تقریبا مطمئن بودم رد میشوم اما صبح دیدم کفایت را گرفتهام. چقدر خوشحال شدم. باقی کارهای رساله و ایرادها را برطرف کردم تا برسم به دفاع نهایی. این وسط از وزارت راه هم زنگ زدند که بروم مصاحبه، در آزمونش قبول شدهام اما انصراف دادم و نرفتم. چیزی برای من نداشت . چند روزی با خانواده میروم کیش. یعنی بنا بود تا جمعه بروم اما به دلیل همین مصاحبه برنامه را تغییر دادم و شد یکشنبه تا سه شنبه. به نظرم بس است. چهارشنبه هم میتوانم بروم دنبال باقی کارهای درسم. درسم رو به پایان است بخوانید, ...ادامه مطلب
روز آخر سفر را بیشتر در شهر پیادهروی کردم. روز شنبه بود و استانبول تعطیل. شب قبلش هم در خیابان زیبای بشیکتاش پیادهروی کرده بودم و کافههای شیک کنار تنگه بسفور را سیاحت کرده بودم. میدان احمدی یا هیپودروم هم رفتم که عالی بود. آب انبار باسلیکا را هم دیدم مربوط به دوران بیزانس. جای غریبی بود. هزینه ورودی به آبانبار بیست لیر بود. تا ساعت دوازده روز شنبه در خیابان قدم زدم. هوا گرم و مرطوب بود. سپس برگ,پایان,استانبول ...ادامه مطلب
دو سه روزی است که به نوشهر آمدهایم، هوا خوب است اما مسافرها زیادند. تقریبا همه جا شلوغ بود. یک روز رفتیم نمکآبرود و با خواهرم کمی قدم زدیم. هوا عالی بود. امروز هم راندیم به سمت رامسر که شهر مورد علاقه من است. مثل همیشه تلهکابینش را سوار شدیم. آنقدرها که سابق بر این کیف میداد، لذت نداشت. قیمت بلی, ...ادامه مطلب
امروز ناگهان تصمیم گرفتیم به شمال سفر کنیم. توی تهران مختصری بدن درد و آبریزش از بینی و چشم داشتم و گمان کردم سرماخوردگی دارم. اینجا آمدم تمام این مشکلات برطرف شد. معلوم شد هوای سنگین پایتخت مسبب آن حس سرماخوردگی بود. راه کاملا خلوت بود. هوا هم اینجا کمی خنک و عالی است. شب رفتم و کمی قدم زدم. مدتها بود که به این سکوت نیاز داشتم. توی محوطه چندتایی تاب هست که سوار شدم. تاب و زمین ریگ ریزی شده آدم را پرت می کند به ایام کودکی.,سفر به شمال,سفر به شمال با موتورسیکلت,سفر به شمال ایران,سفر به شمال در پاییز,سفر به شمال در زمستان,سفر به شمال در نوروز,سفر به شمال با قطار,سفر به شمال در عید,سفر به شمال با دوست دختر,سفر به شمال ترکیه ...ادامه مطلب
یکی دو روزی هست که به تبریز سفر کرده ام. تا حالا زیاد خوش نگذشته بهم. تبریز اما شهری است تمیز با مردمی مودب و مهربان اما من در آن غمگینم در این گستره عمیق تاریخی نمی توان شاد بود. شهر درون مایه ای اژ غم دارد که به من منتقل می شود. انگار قبلا اینجا بوده ام. شهری که تاریخ دارد و قدمت دارد تو را ای مسافر با خود همراه می کند در سفری به دل تاریخ که من چنینم و بر من ای ناآشنا چنین و چنان رفته. شهر برای شادی ما نیست و نبوده تنها در این چند روز بخشی از وجودش را نمایان می کند بر تو ای مسافر. اگر پی اندیشیدن هستید حتما به شهرهای تاریخی بروید اما اگر پی خوشی و تمدد اعصابید,سفر به تبریز,سفر به تبريز,راهنمای سفر به تبریز,سفر بازیگران به تبریز,سفر هنرمندان به تبریز,خاطرات سفر به تبریز,خاطره سفر به تبریز,سفر به شهر تبریز,تجربه سفر به تبریز,سفر به تبریز ...ادامه مطلب