جامعه کهنه

متن مرتبط با «پاییز سال بعد رستاک» در سایت جامعه کهنه نوشته شده است

۲۲ ساله از منطقه چنگوله

  • صبح که رسیدم اداره فضای اداره یک جور خاصی بود. جایی که بنا بود مدفن شاید همیشگی و شاید موقت شهید گمنام باشد پر گل بود. گل‌های قشنگ. من رفتم به آن سمت و اجازه گرفتم تا توی قبر را نگاه کنم. زیاد عمیق نبود. توش پر از نوشته‌هایی بود که همکاران نوشته بودند و هر کسی چیزی خواسته بود و دعایی نوشته‌ بود. معاون اداره اسم یکی از استادها را برد و گفت رفته توش و احساساتی شده، من هم نزدیک بود احساساتی شوم. رفتم سمت اتاقم که آمبولانس آمد و گفتند کمک کنید تا بگذاریم توی ماشین پر از گلی که برای این کار درست کرده بودند. من هم زیر تابوت را که مزین بود به پرچم قشنگمان گرفتم. سبک بود، مثل پر، انگار بنا نبود اصلا توی خام برود. سوار باد بود، سوار ابر. بوی خوشی می‌داد. مخلوط بوی سدر و گلاب. یکی گفت صلوات. تابوت را گذاشتیم توی ماشین پر از گل که دورش پرچم ایران بود. مراسم تا عصر طول کشید و من. اداره که تمام شد و شب که شد باز رفتم به مزارش سر زدم. چیزی توی حیاط دانشکده تغییر کرده بود. این را واقعا می‌گویم. شهید ما ۲۲ ساله است، از ارتفاعات چنگوله . روی خاکش نوشته بودند ... رفتم درباره این عملیات کوچک چیزی خواندم که بود. عملیات عاشورای ۲، لشکر علی ابن ابیطالب. تپه‌های کوتاه و بلند این منطقه. اصلا سال ۱۳۶۴ کجا و حالا کجا. آن تپه کجا و منطقه مهرآباد کجا. گفتم سبک است مثل ابر؟ گفتم خوشبوست مثل گل؟ فکر کنم گفتم. روز عجیبی بود برای من از نظر احساسی و اولین بار بود که زیر تابوت کسی را گرفتم و اولین بار بود اسم چنگوله را می‌شنیدم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رساله

  • بیشتر این روزها را مشغول کار بر روی رساله ام هستم. بیش و کم آماده است و مقاله ها هم که چاپ شده یا در شرف چاپ شدن است. کمی بی حوصله م و خسته اما سعی می کنم بگذرانم. آلمانی فعلا نخوانده ام. چند وقتی هست که ذهنم به قدری خسته است که به این مسئله نمی رسد. برای این که مقاله ام چاپ شده مخمل گفت برو به خرج من عطر بخر. چقدر گشتم تا توانستم آزارو دسیبل را بعد از چهار سال پیدا کنم و بخرم. مخمل گفت بوی خونه ت رو گرفتی. خیلی خوشم آمد از تعریفش. امروز هم باید بروم دانشگاه. یعنی بزنم بروم وسط بیابان بهتر از این است که در گیر امضا گرفتن و این مسائل شوم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فوتسال

  • بعد از یک هفته دوباره رفتیم سالن. تعداد مثل بیشتر اوقات کم بود و هفت نفر بودیم این شد که دروازه ها را به هم نزدیک کردیم. تیم ما چهارنفره بود و تیم مقابل سه نفره. اما یک بازیکن داشتند که به انواع و اقسام اشکال ما را جا می گذاشت. خود من دست کم یک بار لایی خوردم یک بار هم طرف توپ را با پشت پا از بالای سرم رد کرد و فرز و چابک رفت آن ور. عجب صحنه قشنگی بود. خلاصه تیم مقابل که سه نفره بود تیم ما را نه یک بار که دو بار در هم کوبید و ناجور باختیم. من چهار گل زدم و تقریبا بد بازی نکردم اما خب باختیم دیگر. زیاد هم خسته نشدیم. رسیدم خانه فقط جان داشتم که بخوابم. کمی پیامها را جواب دادم و بعد دیگر خوابم برد و شب هم کابوس دیدم. چهار بیدار شدم. دوست نداشتم بروم سر کار اما خب... هفته بعد کلا تعطیلیم و این شد که روز آخر را باید می رفتم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سال نو مبارک

  • هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگ‌ها، سايت‌هاي اينترنتي و شبکه هاي اجتماعی به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. من پيغامی نمي‌گذارم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پاییز و اضطراب

  • نزدیک پاییز اضطراب من افزایش پیدا میکند و تقریبا زود هم عصبانی می شوم، حساس و بی حوصله هم می شوم. امروز یک روز معمولی بود بدون دستاورد خاصی، کمی با دلتنگی و کمی هم با شنیدن آهنگ و درس خواندن. روز معمولی کسل کننده همراه با دلتنگی که منشا آن گرچه مشخص است اما درمانش گذر عمر است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آخر سال یک جوری شده

  • ساعت کار اداره کم شده است و تقریبا بدون دانشجو، دانشکده لطفی ندارد. خودم مختصری سر درد دارم که به گمانم مربوط به آلودگی است. دیشب را بی نهایت بد خوابیدم و کابوس دیدم. آخر سال یک جوری شده., ...ادامه مطلب

  • هفته بعد

  • هفته بعد برایم مهم است، هم در دانشگاه ارائه دارم هم کلی مطلب نخوانده و نیمه خوانده دارم. مطلبی درباره مدیریت دولتی عمومی و هم مطلبی درباره خط مشی گذاری و فلسفه آن و البته درباره توسعه پایدار. امروز را استراحت کردم، فردا باید بکوب درس بخوانم.Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در آستانه چهل سالگي، خو گرفته با انزوا

  • امروز روز دلگيري بود. با وجودي كه مرخصي داشتنم از اداره گفتند برگرد. برگشتن همان و پرده بر افتادن از خطاهاي اداري و كاري همان. از خطا بي‌زارم اما پيش مي‌آيد و اغلب در بدترين حالت. خلاصه ديدم اي داد در صدور مدركي قصور كرده‌ام و مجبور شدم توضيح بدهم، البته و صد البته كسي جز جناب خودم مقصر كوتاهي نبود و ترك برداشتن اعتماد و اطمينان مديرم به من. كمي انگار حواس نداشته‌ام يا مغرورانه كار كرده‌ام، براي ب,آستانه,سالگي،,گرفته,انزوا ...ادامه مطلب

  • علی چنگیزی: ادبیات تالیفی اُفت کرده و این مساله ربطی به ممیزی ندارد

  • برنده جایزه هوشنگ گلشیری، که اخیرا رمان «آدوری‌ها» را با نشر چشمه روانه بازار کتاب کرده، معتقد است سطح داستان‌نویسی در بین نویسندگان کاهش یافته و این مساله سلیقه ناشران را نیز نازل کرده است؛ آنقدر که به انتشار کتاب‌های بی‌کیفیت می‌پردازند. علی‌چنگیزی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی آنا با انتقاد از سطح, ...ادامه مطلب

  • پایان سال

  • در پایان سال جنون تغییر طبیعت گریبان آدم را هم می‌گیرید. مثل هوا می‌شوی خوب و بدی. این ماه، اسفند، همیشه برایم سخت بوده و البته به دلیل جنونش سخت دلپذیر. از آن جنون و درهم برهمی اسفند خوشم می‌آید که اگر مراقب نباشی تو هم طالب این اغتشاش می‌شوی که در هوا و آخر سال هست., ...ادامه مطلب

  • پاییز

  • دو روز ملال‌آور داشتم. اگر برای روزهای تعطیل برنامه‌ای نداشته باشی و حوصله کتاب و مطالعه هم نداشته باشی، پنج‌شنبه و جمعه سخت می‌گذرد. بیشتر این دو روز را نفهمیدم چه طور گذشت. ملال و خمودگی این دو روز امروز هم که سر کار آمده‌ام در تنم هست. به هر حال یک جوری بر طرف می‌شود تا غروب. هوا امروز پاییز و خنک شده بود. دیگر پاییز دارد خودش را تحمیل می‌کند.,پاییز,پاییز طلایی,پاییز صحرا,پاییز تنهایی,پاییز آمد,پاییز سال بعد رستاک,پاییز پدر سالار,پاییز چهرازی,پاییز طلایی mp3 download ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها