جامعه کهنه

متن مرتبط با «دانشگاه» در سایت جامعه کهنه نوشته شده است

دانشگاه

  • از صبح رفتم دانشگاه. خیلی هم گرم بود تا بتوانم مراحل اداری پیش دفاع را انجام دهم. چند روزی هست که می‌روم و هر بار یکی نیست. این بار هم مسئول آموزش نبود. روز قبلش که رفته بودم پیشش حسابی از خجالت نفر قبل من درآمد و به رییسش هم گفت احمق. خلاصه آنقدر استرس داشتم که پاک را تکان می‌دادم و زنه هم که خودش از نفر قبلی شکار بود دو لیوان آب خنک خورد، یک لیوان هم چای، سه تا هم خرما. گفتم ای داد نوبت به من برسد تون به اونم میکند و یک اشکالی توی کارم می‌اندازد. اما نه تنها نیانداخت بلکه مرا به لبخندی هم مهمان کرد و پرسید استرس داری؟ گفتم بله. گفت من دانشجو بودم استرس نداشتم. خواستم بگویم حتما آموزشش اعصابش آروم بوده. گفتم همکلاسی‌ام می‌رفت سوریه می‌جنگید و می‌گفت آنجا می‌جنگم کمتر می‌ترسم تا بیایم آموزش ... کارم را انجام داد اما مدیر گروه نیامده بود. مدیر گروه را امروز دیدم. گفت اووه چقدر طولش دادی. گفتم که مسیله مقاله کم چیزی نیست. کارم را انجام دادم و رفتم ناهار خوردم و کافه رفتم موهیتو خوردم ... نابود برگشتم اما کارم پیش رفت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هفته دوم دانشگاه

  • امروز مجددا کلاس‌ها تشکیل نشد. کلاس اول که قطعا تشکیل نشد و من به اتفاق همکلاسی‌م رفتیم که از تشکیل شدن یا نشدن بقیه کلاس‌ها بپرسیم، کارمند آموزش مرد پا بسنی بود، همکلاسی‌م پرسید کلاس بعدی تشکیل می‌شود یا خیر؟ کارمند گفت: نمی‌دونم.همکلاسی‌م گفت منطقی نیست. جواب شما منطقی نیست.من گفتم چون کلاس اول حضرت استاد تشکیل نشده ، نه و نیم هم نخواهد آمد. همکلاسی‌م همین را به کارمند گفت. کارمند گفت می‌خواهید ,دانشگاه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها