جامعه کهنه

متن مرتبط با «سمت» در سایت جامعه کهنه نوشته شده است

به سمت رشت

  • از فومن تا رشت یکسره بزرگراه است. گو اینکه ما در یکی از دهات های نزدیک فومن ساکن بودیم. بزرگراه جوری بود که اصلا متوجه نشدیم که وارد رشت شده‌ایم اما خب شلوغی و ترافیک مال شهر است دیگر. رشت هم مثل شهرهای شمالی بود. با همان سقف‌های شیروانی اخرایی رنگ که هیچ‌گاه پسند من نبوده و نیستند. راندیم تا میدان شهرداری. همان نزدیکی پارک کردیم ، درواقع در یک پارکینگ .پیاده راهی نبود. از کوچه که درامدیم همه جا شلوغ بود وادم‌ها دستفروش‌ها، مغازه دارها، کافه ها... جای قشنگی بود. بنای شهرداری هم خیلی زیبا بود. مثل میادینی بود که در خارج از ایران وجود دارد. یکی‌اش را در روسیه دیده‌ام و اساسا این نوع میدان را دوست دارم جایی برای کنار هم بودن مردم. بدون هدف توی میدان و خیابان‌های اطراف قدم زدیم. کمی تعداد پلیس‌ها در میدان زیاد بودو صدای آمبولانس هم مداوم می‌آمد و از بین مردم رد می‌شد. به نظر من که بار اول بود آمده بودم طبیعی می‌آمد اما گویا چندان طبیعی هم نبود. از یکی از نانوایی‌ها نان خریدیم و خواهرم برای برمه لباس محلی شمالی گرفت و من هم کلوچه داغ خریدم و ذرت. جای خیلی خیلی قشنگی بود و هم دوست داشتیم بیشتر بمانیم که نشد.ساعت حدود نه و نیم شب راه افتادیم به سمت ویلا. حالا مگر می‌رسیدیم؟ همه جا چنان تاریک بود که چشم چشم را نمی‌دید. رانندگی سخت بود به خصوص در جاده‌های روستایی، یک طرفه، پر از چاله چوله... دو ساعتی در راه بودیم تا بالاخره رسیدیم. خیلی خسته بودم. زود خوابم برد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها