جامعه کهنه

متن مرتبط با «تولد» در سایت جامعه کهنه نوشته شده است

تولد برکه

  • روز پنج شنبه تولد برکه بود. من نمی خواستم بروم و اصلا زمانش هم جور در نمی امد. ماشین هم که نداشتم.و مخمل گفت عصر با هم برویم بهتر است اما تو رانندگی کن. ما هم حدود پنج عصر رفتیم به سمت پردیس. جاده تقریبا شلوغ بود و از دور دست هم ابر سیاهی داشت می امد سمت تهران. رسیدیم به پردیس ابر شد باران سیل آسا. انقدر باران آمد که سیل شد و وقتی ما هم داشتیم از توی یکی از این آبهای خروشان که وسط راه درست شده بود رد می شدیم کف ماشین خورد به سنگی که آب اورده بود توی جاده و از دید هم پنهان بود. اگزوز ماشین عیب کرد و به خرخر افتاد. تولد برکه هم زیر باران برگزار شد نینا خیلی زحمت کشیده بود و برکه هم تا توانست شیطنت کرد و شیرین زبانی و رقصید و... خیلی خوش گذشت. بچه شیرینی است. کلی هم هدیه جور وا جور گرفت. من برایش یک پنگوئن گرفته بودم که اسمش را گذاشت تپلی. یکی هم براش دستیند گرفته بود که برکه همان شب اول گمش کرد و نیمه شب با بدختی پیدا شد. صیح با مخمل برگشتیم به تهران. مخمل گفت اگر وقت سیل آرام رانندگی می کردی این طور نمی شد. گفتم راست می گویی. خلاصه در این مورد حرف زدیم. عصر که رسیدم خانه محمد گفت می اید تهران. چند روزی هست که دنبال خانه است در تهران سه میلیاردی هم براش کنار گذاشته. گفتم بیا اما من بعد پنج هستم. گفت هشت شب می رسد خانه من. خانه را باید در همین هفته تمدید کنم. قال را بکنم تا بتوانم برنامه ریزی کنم برای یک سال دیگر. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها